X
تبلیغات
از تو بگویم و یا باز هم سکوت کنم؟؟ - سجاده ای پر از یاس از تو بگویم و یا باز هم سکوت کنم؟؟ - سجاده ای پر از یاس
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
امروز : شنبه 103 آبان 26 ، 8:15 صبح
[ و گفته‏اند که در روزگار خلافت عمر بن خطاب از زیور کعبه و فراوانى آن نزد وى سخن رفت ، گروهى گفتند اگر آن را به فروش رسانى و به بهایش سپاه مسلمانان را آماده گردانى ثوابش بیشتر است . کعبه را چه نیاز به زیور است ؟ عمر قصد چنین کار کرد و از امیر المؤمنین پرسید ، فرمود : ] [ قرآن بر پیامبر ( ص ) نازل گردید و مالها چهار قسم بود : مالهاى مسلمانان که آن را به سهم هر یک میان میراث بران قسمت نمود . و غنیمت جنگى که آن را بر مستحقانش توزیع فرمود . و خمس که آن را در جایى که باید نهاد . و صدقات که خدا آن را در مصرفهاى معین قرار داد . در آن روز کعبه زیور داشت و خدا آن را بدان حال که بود گذاشت . آن را از روى فراموشى رها ننمود و جایش بر خدا پوشیده نبود . تو نیز آن را در جایى بنه که خدا و پیامبر او مقرر فرمود . [ عمر گفت اگر تو نبودى رسوا مى‏شدیم و زیور را به حال خود گذارد . ] [نهج البلاغه]
از تو بگویم و یا باز هم سکوت کنم؟؟

گلبرگ را ز سنبل مشکین نقاب کن، یعنی که رخ بپوش و جهانی خواب کن

در پای صحبت تو می نشستم تویی که بار تجربه های تلخ و شیرین را به دوش می کشی گاهی از خنده ها و گاهی از وداع سوز ناک یارانت می گویی .
روزی دوستی از من خواست تا تو را توصیف کنم ، از غربت و شبهای انتظارت و روزهای طی شده ات و خاطراتت بگوییم ، از آنچه در سر داری و آنچه که به

آ ن دلخوشی.
و برایش افشا کنم که در فراسوی نگاهت به گذشته و حال و آینده چه در نظر داری . او می خواست تا آنچه را که نسل سومی هابه یاد ندارند را برایش از زبان تو بگوییم . بگوییم که وقتی به البوم عکسهای یاد گاری دوستان و هم رزمانت می نگری چه صورت نمناکی داری ، بگوییم وقتی برادر کوچکت را یاد می کنی که قهرمانانه همانند خودت در عملیات شرکت کرد ، جنگید و منتخب الهی شد ، او که لباس شهادت را به تن کرد چه حالتی داری ، بگوییم دید تو در این اجتماع هزار رنگ امروز به چه افقی است.
اما من نتوانستم تو را راضی کنم که لب بگشایی می خواستم به او بگویم که چگونه نوجوانی را به میان سالی رسانیده ای اما به این شکل که همه صورت و محاسن ات چون پیران سالخورده غبار سپید روزگار را در بر گرفته است.
و نتوانستم بگوییم که چگونه از این بدن جوانت چه جسم رنجوری در طی طریق راه شهدا و امام سا خته ای و چگونه وجودت عطر آگین محفل ها می شود.
نتوانستم بگوییم که چگونه روز ها و شبها عارفانه با اویی که تورا برای خودش خلق کرد نجوا می کنی و درد جانکاه جسم را به لبخند رضایت مبدل می سازی.
دلم تنها برای خودم می سوزد که نمی توانم آنچه را که تو در سر درای خوب درک کنم و برای خود آن را بکار یرم . و شاید این قصور از یاری گران فرهنگ در این چند سال گذشته است که غافل از تو و امثال تو برای خود بر نامه هایی جدا و به خیال خودآباد گرانه پی ریزی می کردند.
دلم می خواست فریادی به وسعت همه این سالهای ایثار و گذشت و فدا کاری شما بزنم تا گوش نادانان از این فریاد کر شود و دیگران بشنوند که شما هنوز ایستاده اید.
کاش می توانست
م همه گلایه ها و همه برداشت های فرزندان , و همسران  شهدا و جانبازان و ایثار گران را به گوش خفتگان برسانم و برایشان حدیث عشق ی را بگوییم که پیامبر(ص) خبر اتفاق این رویداد را 1400 سال پیش نوید داده بود ،آری شما همانید که پیامبر (ص) از شما به نیکی یاد کرد و فرمود که پرچم اسلام به دست شما به اهتزاز در خواهد آمد.
و حالا که کمی از این روایت را در دیدگان بر ملا می کنم بگوییم که چقدر به تو افتخار می کنم  همسرم.....

عاشقان کشتگان معشوقند، بر نیاید ز کشتگان آواز

به طواف کعبه رفتم

به حرم رهم ندادند
!!
که برون در چه کردی !؟
که درون خانه آئی .....!!؟





کلمات کلیدی : از تو بگویم، یا باز هم، سکوت کنم